در مسیرِ شدن

أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ

۵۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

متضاد های هم معنا!

اگر زمین گرد است پس شاید
رفتن
یک جور
آمدن
باشد!

یا شایدهم

برعکس...

۳۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

سر ما کچل است ،دست بردار!

جزوه هایم پر شعر است نمیدانم کی

                    "درس" دست از سر شاعر شدنم بردارد...

۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

شاید بشود راه های نرفته را پرید!

دویدن برای پیشی گرفتن
با
دویدن برای عقب نماندن
خیلی فرق دارد...
۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

حرف زدن با موسیقی سخت تر از چینش واژهاست...

گوی شیشه ای میچرخد
و آدمک های درونش انگار میرقصند
و آن چیز های براق کوچک انگار
طوفانی به پا کرده اند!
گوی مملوء از آب میچرخد
for elise بتهوون طنین انداز میشود
لحظه ها میچرخند
رویا میشوند
خاطره میشوند
خاطره هایی دور
به قدمت کودکی ام
به شیرینی رویاهای شبانه ام
گاهی یک موسیقی
هر چند بی کلام
حرف ها دارد برای گفتن
۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۲۵ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

خودت به من، بگو بهشت تو، کجای اینهمه جهنمه؟

من از تصور نبودنت،رو شونه ی تو، گریه میکنم

منو
به حال من
رها
نکن...


-احسان خواجه امیری
۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

دست و پنجه را اینبار با گوشی نرم میکنم!

گاهی یک مشکل چقدر میتواند عذاب آور باشد
حتی اگر آن مشکل مربوط به چیز ساده ای مثل یک گوشی همراه باشد...

عذاب آور از آن جهت که به دست خودم حل نمیشود انگار!

۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۷:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

عسل هایی که به تلخی بادام بودند!

زندگی بعضی آدم ها
طوری ست
که تنها داستان ها
میتوانند
تا این حد
تلخ باشند...
تلخی ای که شاید
با شیرینی هیچ لحظه ای
پاک نمیشود
تلخی ای که تا اعماق چشم ها
رسوخ میکند
و این قانون خاطره ها و لحظه هاست
لحظه های تلخ
شیرینی لحظه های دیگر را
در خود حل میکنند
مثل چای که قند را
مثل سیاه که سپید را
مثل سایه که نور را
مثل آب که صدارا...
و مثل بادام تلخ
که مزه اش
هیچگاه از دهان زدوده نشد...
۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

همین کارهارا در آخرین روز عمرت انجام میدادی؟

و من با خود می اندیشم
اگر امروز
آخرین روز از عمر من بود
آیا بازهم
همه ی کارهایی که امروز قصد انجامشان را دارم
انجام میدادم؟
آیا پاسخ این سوال
"بلی" ست؟
آیا انجام دادن برخی امور
تنها
اسراف زمان
ثروت
و...
نیست؟
آیا رنج و سختی برای آنچه دوستش میداریم
شیرین تر از
تلاش برای آنچه دوست نمی داریم
نیست؟
آیا من
در آخرین روز در زندگی ام
همچنان با سماجتی خاص
خودم را مجبور به خواندن این کتاب های سبز رنگ ملقب به "عربی" میکردم؟
زندگی چیست؟
طی کردن مسیر هایی که قبلا پا خورده اند؟
یا کشف مسیری بکر؟
زندگی آیا
رفتن به دنبال اجبار هاست؟
که اجبار بی لذت
همانا اسراف است
اسراف انرژی
اسراف زندگی
اسراف عمر
.
.
.
عاقبت در روزمرگی هایمان خواهیم مرد
ما انسان های تکرار...

۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

دیگر از این همه سلام ضبط شده بر روی آداب لاجرم خسته ام...بیا برویم

گذران زندگی را

گاه 

در جایی دیگر

-شاید خانه ای دیگر

شاید کوچه ای دیگر

خیابانی دیگر

شهری دیگر...

و اصلا شاید زمینی دیگر-

میخواهم؛

شاید آنجا

هوا به جای اکسیژن

مملوء از زندگی بود!

۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

دور برگردان این جاده کجا ست؟

به ما که رسید آسمون رمبید؟
۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

شهاب؛ ستاره ای که افول کرد...

من آن ستاره نامرئی ام که دیده نشد
صدای گریه تنهایی اش شنیده نشد
من آن شهاب شرار آشنای شعله ورم
که جز برای زمین خوردن آفریده نشد...
۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم، بر شانه‌ی تنهایی خود سر بگذارم

در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را

                        تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم...

فاضل نظری

۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

اول فکر کنید ، تحقیق کنید ، ببینید؛ بعد تهمت بزنید!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۳ ۰ نظر
ف.ع

والا!

بلاگفای عزیز ؛وقتی پتانسیل انجام کاریو نداری شروعش نکن لطفا!

۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۱۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

ببین من چه کشیدم تو چه کردی

سرسبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟ 
من شور و شر موج و تو سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟
 هرکس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی 
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
 «تنهایی و رسوایی»، «بی‌مهری و آزار»
ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی

- فاضل نظری
۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

و من نمیدانم که چرا میگویند:اسب حیوان نجیبی ست! کبوتر زیباست!

هرکجا هستم

باشم

آسمان مال من است

پنجره

فکر

هوا

عشق

زمین 

مال من است 

+و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست؟

۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۲۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

آری، هست...

کرده ام موی سیه را، به فراق تو سپید

                              تا نگویند که بالای سیه، رنگی نیست

۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است،نفس نمی‌کشم! این،آه از پیِ آه است...

گاه باخودم میگویم

میشود آیا 

لحظه ها بازگردند

یا که تکرار شوند؟

۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۳:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

یادم باشد:

من مسئول تربیت دیگران نیستم...
۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

عشق آدم هارا بد عادت میکند!

بعضی چیزها هم هستند که تنها

باعشق

معنا میگیرند

مثلا آدم های زیادی هستند که دوستشان داریم

اما هیچگاه به آن ها صبح به خیر و شب به خیر نمیگوییم

چنین کاری اصلا شاید برایمان بی معنا باشد!

اما عشق که باشدبرایت صبح به خیر و شب به خیر گفتن هایش

لذت بخش است

شیرین است 

و دوست داری اصلا هر ثانیه صبح وشب  باشد!

اما از کسانی که دوستتان دارند

توقع نداشته باشید جای عشقتان را پر کنند

این کار 

قطعا

برای آنها

کسالت آور

خواهد بود!

۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع