در مسیرِ شدن

أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

از من به تو-نامه شماره ۲

توی عزیزم
چطور میشود به کسی که از دست رفته است امید داد؟ نشسته ام کنار باتلاقی بزرگ و درست در مرکز آن کسی نفس های آخرش را میکشد، به من بگو چطور میشود به کسی که از دست رفته است امید بست؟ همان کسی که تلاش نکند فرو می‌رود و تلاش کند بیشتر فرو میرود... به من بگو چطور میشود با کسی که از دست رفته است وداع کرد؟ با کسی که دیگر نمی‌شناسی‌اش، با کسی که دست و پا زدنش شور یاری را درونت بر‌نمی‌انگیزد، با کسی که نشسته ای و غرق شدنش را تماشا میکنی چطور میشود وداع کرد؟ چطور میشود این تن سنگین لمس را از نظاره ویرانیِ هر آنچه ساخته است، باز داشت؟ چطور میشود مدت ها جنگیده باشی و به یک باره غرق شدن غنائم جنگی‌ات را ببینی؟ به من بگو کسی که و یا چیزی که از دست رفته است اصلا دیگر چه فرقی میکند متعلق به که باشد؟ چه فرقی میکند آن وقت که غرق میشود از دست من برود یا از دست تو؟
توی عزیزم
آن هنگام که کسی رو به نابودی ست، آن هنگام که کسی آرام آرام از دست میرود چطور میشود لبخند زد و گفت: آفرین فقط یکم دیگه مونده، تو میتونی!
۳۰ تیر ۹۹ ، ۱۹:۴۱ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ف.ع

از من به تو-نامه شماره ۱

این روزها که مرضی فراگیر تمام جهان را در خود بلعیده است، فرصتی شد برای ساختن و پرداختنِ شخصیتی که از آن به نام "تو" یاد خواهم کرد، شخصیتی که میخواهد نام تمام کسانم را یکجا و با واژه "تو" یدک بکشد، نوشتن برای "تو" چیزی بیشتر از طبع آزمایی خواهد بود، چیزی بیشتر از درد و دل و یا گریز از تنهایی، نوشتن برای "تو" یادگاری خواهد بود برای روزهایی که نوشتن را از یاد خواهم برد و از نام کسانم تنها حروفی محو در ذهنم باقی مانده است، برای روز هایی که فراموشی آرام آرام در خطوط پیشانی ام رسوب خواهد کرد و من به دنبال ردپایی از جوانی هستم.
توی عزیزم
باید مخاطبی برای حرف های ناپخته جوانی‌ام پیدا میکردم، مخاطبی آرام که در سکوت مرا مینگرد، بی هیچ حرف و قضاوتی، چراکه من جملات نصیحت را از برم، همان جملات امری دلسوزانه که قرار است به تمام صفات زندگی ام "تر" بیفزایند...
توی عزیزم
من از تمام مستمعان مصوت به سمع صامت تو پناه آورده ام
پذیرای من باش.

 

 

 

+ فکر کردم بهتره اینجا هم ثبت بشن. 

۲۸ تیر ۹۹ ، ۱۲:۵۷ ۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
ف.ع