در مسیرِ شدن

أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ

۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

رسوخ میکند در من، شب های آرام و صبح های دلگیر

محرم
یک ماه نیست
یک آرامش است
با رایحه‌ای از غم


+ گرد مرگ ِ غم روی کربلا
۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۰:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

all love ever does is break and burn and end

This is the last time I’m asking you this,
این آخرین باریست که از تو میخواهم
Put my name on the top of your list,
دوستم داشته باشی 
This is the last time I’m asking you why,
این آخرین باریست که از تو میپرسم
You break my heart in the blink of an eye, eye, eye…
چرا قلب مرا در یک چشم بر هم زدن شکستی؟


+خود برداشت
++ قسمتی از آهنگ ''آخرین بار'' از تیلور
+++عنوان:تمام عشق، شکستن و سوختن و تمام شدن است

۲۴ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

شاید یک '' هرچه میخواهی اسمش را بگذار'' !!

ادامه مطلب...
۱۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۰۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

باید بروم دست به کاری بزنم

میخواهم بنویسم اما نمیدانم از چه باید نوشت این روزها شاید دیگر حتی خودم راهم نمیفهمم این روزها شاید خاطره ای شوند که هرگز از یاد نروند اخر خاطره های گنگ همیشه جایی در ذهن ثبت میشوند تا روزی برگردی و تمام انهارا دوره کنی و از گنگ بودن درشان بیاوری و بفهمی احساس هایت را یا حتی گریه کنی، بخندی... نمیدانم، اما میدانم هم اکنون گنگ ترین خاطره ها دارند برایم ساخته میشوند و به دست زمان سپرده میشوند و دیگر شاید هیچگاه تکرار نشوند... شاید که نه! حتم دارم که دیگر تکرار نخواهند شد همانطور که کودکی شیرینی ای بود که تنها مزه اش زیر زبان ماند، میخواهم بنویسم و تو شاید با خودت فکر کنی اینها نوشتن است اما نه اینها تنها روزمرگی هایی ست که مکتوب شدند، نوشتن یک هیجان است یک فرکانس بالا یا پایین تر نوشتن یک موج است یک محرک که می آید و تمام وجود را فرا میگیرد، نوشتن یک نبض است( حداقل برای منکه اینطوربوده و هست) نوشتن نبضی ست برای خط ممتد احساس ها، همه روزه ناراحت میشویم خوشحال میشویم اما اینها تنها جریانی ست که ممکن است به نبض منتهی شود، نوشتن یک انقلاب درونی ست. .. بگذریم، از نوشتن، از احساس ، بگذریم، دیگر نمیدانم حال دلم را، شاید گرفته است، شاید گرفته است با یک بغض، شاید دلم میخواهد یک نفر را در آغوش بگیرم و های های گریه کنم، شاید دلم میخواهد یک نفر را در آغوش بگیرم و قاه قاه بخندم، شاید دلم میخواهد که هیچ چیز نخواهد! شاید دلم دلگیر باشد! از من از کسی از چیزی!، شاید دلش گیر باشد نه دلگیر، نمیدانم، من تنها میخواهم بنویسم از که و از چه را نمیدانم حتی نمیدانم برای که باید نوشت این سطر های درد را، گوش شنوایی نیست جز گوش های خدا که همیشه بازند برای من، دلم، گله هایم، برای هرچه هست، اما مشکل آنجاست که از احساس های 'نمیدانم چیست' چطور باید حرف زد؟
۱۷ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

ء/ا/ه

آه...
یک روز
همین آه
تورا میگیرد

۱۴ مهر ۹۴ ، ۲۲:۳۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

آنکه بی من چمدان بست پشیمان نشود

گاهی پشیمان میشوی

از تمام نا کرده ها

نا گفته ها

گاهی سخت دلت تنگ می‌شود

از تمام  نبود ها 

نابود ها

۱۱ مهر ۹۴ ، ۲۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

می‌شکستند دلم را که مرا ابری تر… ابرها هم متراکم شد و توفان نرسید

مثل آیینه که از دیدن خود می شکند
مثل عکسم که نمی خواست بخندد شده ام...
۰۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

مچم به وسعت تنم درد میکشد

:(
۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

OK

from:me
to:me


finished...
۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۶:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع