پستچی-چیستا یثربی
واقعیت را چنان ساده و روان بیان کرده است که در باور نمیگنجد... حجم عشق در قلب های کوچکشان و انقلابی عظیم...
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این ها بود، خوبم... بهترم یعنی...
+ قالبم ... بهترم یعنی!
دلم
به اندازه ی غروب های خنکِ پاییزی
به اندازه آسمانِ ابریِ توام با تاریکی
گرفته است...
+لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو
پیش یک آدم معلول نباید بدوی
دوسال میگذرد
از اولین باری که
ثبت نوشته هایم را در صفحات مجازی آغاز کردم
دوسال میگذرد
و به لطف بلاگفای عزیز(!)
تاریخچه ی یک سال نوشتن هایم بر باد رفت...
یک سال از روزهایی که 'مکتوب' شدند
و یک سال از روزهایی که 'ارتجال' شدند
میگذرد
و به لطف یکی از دوستان
تاریخچه یک سال نوشتن هایم را اینجا چسبانده ام که باد نبرد!
+روزهای گذشته برنخواهند گشت
حتی روزهایی که ثبت شدند...
++دومین سالگردمان مبارک :)
ببین
گل های شب بوی ایستاده بر لب پنجره
حالا دیگر صبح ها بو میدهند
میدانی
من به گلدان
من به آب
من به آفتاب
مشکوکم
این دگرگونی
سخت بو دار است
شببو ها حالا دیگر آفتاب گردان شده اند
آفتاب که غروب میکند خمیازه میکشند و
چنان به خواب میروند که انگار بویی برای شب نمانده است
و جالب تر آنکه
نرگس ها چشم بیدار شبند
اصلا همین دیشب یا پریشب بود
که مهتاب
در آغوش آفتابگردان ها خفته بود
و آفتابگردان ها شاداب تر از صبح
نفس میکشیدند
و آنطور مرا نگریستند
که تو گویی من غیر عادی ترین اتفاق اتاق باشم
میدانی
من به خود
مشکوکم...
+آخَر به معنای دیگر و آخِر به معنای عاقبت و پایان می باشد