۷ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است
گاهی اوقات دلت میخواهد
دوستی
آشنایی
از نا کجا آبادی
زمان نا معلومی
ترجیحا ناگهانی
سرو کله اش با یک لبخند پیدا شود
حالت را بپرسد
حرف بزنید
حرف بزنی
حرف. بزن...د
+هیچ فرقی ندارد کدامیک از دوستان و آشنایان...
۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۱
۴
۰
ف.ع
به آسمان نگاه کن
یادت هست
همیشه گفته ام
آن ستاره که دور از ماه
خودنمایی میکند
و پر نور تر از همتایان خویش
چشمک میزند
از روز ازل
به نام من
نورش را زدند!
اما حال
دیری ست که
تکه ای ابر تیره
و مسلما
پر باران
ستاره ام را بلعیده
گلویش را چسبیده...
آه
ستارهی کوچک بیچاره
و ای کاش باد
به جای آنکه هوای رفتن را
به سر آدمها می انداخت
کمی
این لکه ی تنگِ متراکم را
از دامان ستاره ام
می زدود...
۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۰:۴۰
۳
۰
ف.ع
گاهی هیچ چیز برای از دست دادن نمانده
چرا که تو مدت ها پیش
بی آنکه بدانی
آن را از دست داده ای...
۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۲
۳
۰
ف.ع
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
+همیشه آنکه میرود بخشی از مارا با خود میبرد
۱۵ تیر ۹۵ ، ۲۲:۱۷
۳
۰
ف.ع
گاه انتظار یک فاجعه از خود فاجعه دردناک تر و سخت تر است...
۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۶
۲
۰
ف.ع
به همین راحتی..............................
۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۵:۲۸
۴
۰
ف.ع
ماده شیری که دندانش را بکشد باز هم و هنوز هم شیر است
۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۰
۴
۰
ف.ع