۱۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است
مرهم نکرد ریش مرا پند دوستان
واندر دلم جراحت گفتارشان بماند...
.
.
.
+پانصدمین پست،با احتساب انتشار نیافته هایم...
۳۰ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۷
۰
۰
ف.ع
+(voice message)
اینو
برای تو زدم
حسش کن
باشه؟
میدونم بد شده
نُت خاصی نداره
تارمم خیلی کوک نیست
ولی دوست داشتم بزنم برات
-Vay hes mikonm sedaye mne
Cheqad y jure khubie
Y jure khasie
Bahash mishe mord
Engar
Bhm rikhteo narahate
+ اوهوم
ولی باهات حرف میزنه
میشنوی
مگه نه
-Are
In mn budm n?
+یه جورایی اره
-Engar say krdi mno ahang koni
+اره
- :)
+ :)
✖دیالوگ
+من(+)،ف(-)
++نمیدانم چرا دلم برای آن شبِ قبل از کنکورت تنگ شد
نمیدانم چرا یک مرتبه دلم خواست الان مثل همیشه بیایی و باهم از هر دری سخنی بگوییم و بخندیم و حال دلمان به واسطه یکدیگر خوب شود
نمیدانم چراها را بیخیال...
فقط میدانم دلم به عمق یک دریا و به وسعت یک برکه برایت تنگ شده است دوستِ خوبم :)
۲۸ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۶
۲
۰
ف.ع
حالم خوب است اگر آشفتگی درونیام را ندید بگیرم
حالم خوب است اگر هیاهوی بیرونم را ندید بگیرم
حالم خوب است اگر گذشته و آیندهام را ندید بگیرم
حالم خوب است اگر
حال بدم را
ندید بگیرم...!
+تحت فشاری همه جانبه...
++⏩ موسقیِ متن یک حبه قند ⏪
۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۸:۵۱
۳
۰
ف.ع
بیهوده ساعت را
مدام رو به روی آینه میگذاری
و دلت را
به برگشت عقربه ها خوش میکنی
تیک تاک هیچ ساعتی، تاکتیک عقب نشینی ندارد!
+تاکتیک:صدای برعکس ساعت/تاکتیک، فن، شیوه...
۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۲:۳۰
۳
۰
ف.ع
:(
۱۵ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۷
۳
۰
ف.ع
دخترم
بگذار بی هیچ مقدمهای
بدون هیچ کلمه اضافهای
تنها بنویسم که:
سخت دلتنگت هستم
بیا...
آهسته نه!
با شور
بیا
همین حالا که
دست هایم را
با شوق
گشوده ام
همین حالا که
نوشداروی قبل از مرگی...
۱۵ مهر ۹۵ ، ۱۷:۳۴
۳
۰
ف.ع
قسمتی از وجودم را...
+همین امشب، همین الان، با همین دست های خودم...
++یک قتل خاموش!
+++توأم با مچ دردی عصبی...
۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۲۱
۲
۰
ف.ع
به خنکای پاییز سوگند
زندگی جایی لابه لای سطح سیمانی شهر
ناپدید خواهد شد
اگر
سیاه و سفید آدم ها
با برگ های رنگین درخت
نرقصند...
+ای برگ ستمدیدهی پاییزی، آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی،روزی تو همآغوش گلی بودی،دلداده و مدهوش گلی بودی...
ای عاشق شیدا، دلدادهی رسوا،گویمت چرا فسردهام،در گل نه صفایی نی بوی وفایی،جز ستم ز وی نبردهام،بار غمش در دل بنشاندم، در ره او من جان بفشاندم...
تا شد نوگل گلشن،زیب چمن،رفت آن گل من از دست،با خار و خسی پیوست، من ماندم و صد خار ستم، وین پیکر بی جان...
ای تازه گلِ گلشن
پژمرده شوی چون من
هر برگ تو افتد به رهی
پژمرده و لرزان...
۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۲:۳۰
۲
۱
ف.ع
تو اسمش را بگذار سرنوشت
من میگویم لیاقت :)
+فردا آخرین باریست که میان هیاهوی دوستان دلتنگ و نگاه سرگردان سال اولی ها هفت صبح را به دو ظهر میرسانم... آخرین باریست که شروع سال تحصیلی توام با چشم های خواب آلوده و دست های پر از تغذیه و صف صبحگاهی دوساعته خواهد شد...آخرین باریست که هرجا چشم میاندازم لباس هایی یک دست خواهم دید... آخرین بار...
++این سکوت مرا، ناشنیده مگیر...
۰۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۱
۲
۰
ف.ع
نمیدانم من مقصرم یا آنهایی که فازشان را هیچجوره نمیفهمم!
+باید ببینیم مشکل از کجاست که آدم های پایبند در حال انقراضاند، پایبند به اشخاص، پایبند به قول ها، پایبند به اخلاق، پایبند به مسئولیت های پذیرفته شده، پایبند به انسانیت...
۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۸
۶
۰
ف.ع
زیبا!
دنیا همیشه به رنگانگی دوران کودکی باقی نمیماند
و از جعبه آدمرنگی ها
گاه آدمهای سیاه بیرون میآیند
که بر هرچه دست بگذارند آنرا به خاک سیاه مینشانند
دخترم
اگر روزی قلب کوچکت آکنده از سیاهی یکی از همین آدم ها شد
اورا ببخش
نه به خاطر ندانم کاری هایش
بلکه درست به خاطر خودت
ببخش تا خاطر آزرده ات رها شود
و سیاهی قلبت زدوده
ببخش تا
بخشیده شوی...
عزیزکم
میخواهم بدانی
دنیا آنقدر ها هم که میگویند ناعادلانه نیست
و حسابِ سیاهی لشکر آدم ها
روزی صاف خواهد شد...
۰۱ مهر ۹۵ ، ۱۱:۲۰
۲
۰
ف.ع