تنها اگر آفتاب از غرب طلوع میکرد
اگر زندگی در سیاره ای دیگر ممکن بود و
باران در بیابان میبارید،
من بار دیگر در مردمک چشم هایت سبز میشدم...
اگر "هیچ"، کسی را شامل میشد
آن کس من بودم
و اگر برای "همیشه" مرگی بود
تا آن مرگ، من، همیشه میبودم
و اگر زمین گرد بود
من آن دیدار هر باره بودم
که هر روز از سمت نصف النهاری نو
به تو میرسیدم
و اگر "پایان" را آغازی بود
من این سطر هارا ادامه میدادم...