در مسیرِ شدن

أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ

۱۰ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

ارغوانم دارد میگرید

آفتابا چه خبر؟
این همه راه آمده‌ای
که به این خاک غریبی برسی؟
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شده ست؟
چه به او گفتی؟
او با تو چه گفت؟
نه
چرا می پرسم
ارغوان خاموش است
دیرگاهی ست که او خاموش است
آشنایانِ زبانش همه رفته‌ند
ارغوان ویران است
هر دومان ویرانیم...


+ ه.ا.سایه - کلن خرداد ۱۳۹۶
۲۸ مهر ۹۶ ، ۰۲:۱۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

خاکستری

نگار(یا بهتره بگم مصطفی مستور) در کتابِ "سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار" میگه:
«اگر به هر دلیلی می‌خواستی له شدن روح کسی را ببینی آن‌جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست، جایی ست نه کاملا تاریک و نه به اندازه کافی روشن، جایی ست با نور کم...»
در واقع نگار میگه له شدن روح کسی نه وقتی در کانون توجه قرار داره اتفاق میفته نه وقتی در بی توجهی مطلقه بلکه درست موقع کم توجهی رخ میده
نگار میگه له شدن روح نه وقتیه که نفر اول شدی نه وقتیه که نفر اخر شدی... وقتیه که چهارم شدی!
نگار میگه نه وقتی خوبه خوبی روحت له میشه نه وقتی بده بدی، روحت وقتی له میشه که معمولی ای
نگار میگه اگه میخوای روح کسیو له کنی نه عاشقش باش نه ازش متنفر شو، بهش یه حس عادی داشته باش!
نگار میگه یا مثل کبوتر پرواز کن یا مثل مار رو زمین بخز، اگه مرغ باشی روحت له میشه
نگار میگه یا مطمئن باش و انجامش بده یا بهش فکر نکن و سراغش نرو، وقتی شک داشته باشی روحت له میشه
نگار میگه یا رومی روم یا زنگی زنگ





+ خودبرداشت 
++ یاد این متن از شهره توکلی افتادم :
زن، دوست داشتن نصفه و نیمه نمی‌فهمد! یک زن را یا باید پرستید یا به حال خود رها کرد...
خاکستری فرسوده‌اش می‌کند
بیشتر از نبودنت
بیشتر از سیاه مطلق
+++ اون عبارتی که تو پست قبل با مورس نوشتم اینه: به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
۲۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۳۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

مورس

_....   ._.._.    _....__.....    ._..._.__.    _....    .___..    _.____...__.     _...._.._._..





+ چند وقتی هست دارم روی یادگرفتنش کار میکنم و حالا دیگه کاملا حروفشو بلدم :) وجه تمایزش اینه که فقط میشه باهاش نوشت و اینکه کمتر شناخته شده ست، یه دفتر دارم که منحصرا توش با مورس می‌نویسم! رمز آلود بودنشو دوست دارم ^_^
++ عبارتی که بالا نوشتم معنی میده اما باید حروفش با فاصله نوشته شن تا قابل تشخیص بشن من فقط بین کلمات فاصله گذاشتم!
۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۹:۰۹ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ف.ع

مرگ تدریجی

وقتی از آدما میپرسی دارن چیکار میکنن میگن داریم زندگی میکنیم اما بهتره بگن داریم میمیریم!
۲۲ مهر ۹۶ ، ۱۳:۴۶ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ف.ع

دوست دارم

راستش دوست دارم یه روز انقدر سرم شلوغ بشه که دویست پیام نخوانده داشته باشم، خیلی هارو بخونم اما جواب ندم، به خیلی ها جواب کوتاه بدم و خیلی هارو نخوانده پاک کنم!
راستش دوست دارم یه روز انقدر غرق در کار و برنامه ریزی هام بشم که فقط تو مترو، تاکسی یا پنج دقیقه قبل از خواب و وقت های مرده اینچنینی بتونم چند صفحه ای از کتاب غیر درسی مورد علاقه‌م رو بخونم
راستش دوست دارم منم یه روز انقدر پرمشغله باشم که وقت فکر کردن به ناراحتیامو نداشته باشم و دنیا و هدف هام انقدر برام بزرگ باشه که مسایل کوچیک ذره ای دغدغه درست نکنن
راستش دوست دارم انقدر پراز تکاپو و تلاش باشم که شب از خستگی خوابم ببره و صبح از فکر کارایی که باید انجام بدم سر ساعت بیدار شم
راستش دوست دارم زندگیم به ظاهر شلوغ و متلاطم باشه اما از "در مسیر رسیدن بودن" آرامش درونی داشته باشم... یه لذت خاص و اطمینان خاطر
راستش دوست دارم در کنار تمام این شلوغیا یه منطقه آروم داشته باشم چیزی که زندگی رو برام رنگی تر کنه وقت خاصیو بهش اختصاص بدم و روحمو تغذیه کنم، این میتونه عکاسی، موسیقی یا نقاشی، نوشتن و یا پرورش گل و حیوان خونگی یا هرچیز دیگه ای باشه حتی چند دقیقه رویا پردازی!
راستش دوست دارم مفید باشم برای خودم، خانواده، اونایی که دوستشون دارم و درکل جامعه، فکر میکنم هرکس به دنیا میاد تا تغییری توی دنیا به وجود بیاره...
دوست دارم بیگانه از حرف مردم شرایط سخت و یا هرچیز دیگه ای فقط و فقط به راهم ادامه بدم
و فکر میکنم برای شروع باید به همین "دوست دارم" ها به عنوان هدف نگاه کنم!





+ پیشنهاد آهنگ بی کلام: 
I wrote this instead of a letter - april rain
(کلیک کنید) 

++ make pease with your broken pieces
۱۸ مهر ۹۶ ، ۲۲:۰۷ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

از من به او-نامه شماره ۹

دخترم
پیش از هرچیز
به تو خواهم آموخت که
چشمان خوشحالی‌ات را
بر دهان هیچ‌کس ندوزی
بلکه
قادر باشی به تنهایی لبخند را
بر زندگی‌ات بپاشی
وامدار خویش باشی و
برای اجی مجیِ فرشته‌ آرزوها
روزهایت را به بادِ انتظار ندهی
زیبا
تو خود
رنگین کمان باش و
پس از ابرهای دلگیرِ باران‌زا
به سیاه و سفید آسمان
رنگ ببخش
تا مردم
پشت به آفتاب
تنها نظاره‌گر تو باشند...
۱۶ مهر ۹۶ ، ۰۰:۱۶ ۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
ف.ع

:'(

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۵۳ ۰ نظر
ف.ع

نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده...

بر من بِوَز
انگشت هایم را بگیر
و به سان قاصدکی
در خود به پروازم درآور
و به ریشه ها
که با خاک درآمیخته‌اند
بگو
دل‌کندن
آغاز رهایی ست...



+ خیره‌ام به قاصدک، این گیاه غریب، که پس از مرگ به راه می‌افتد
معین دهاز
++ پیشنهاد : کتاب «من پیش از تو» - جوجو مویز
۱۴ مهر ۹۶ ، ۱۵:۱۲ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

Wicked game

The world was on fire and no one could save me but you
دنیا برام مثل جهنم شده بود و جز تو هیچکس نمیتونست منو نجات بده
It's strange what desire will make foolish people do
این خیلی ترسناکه که چقدر امیال و احساسات میتونن آدمو مجبور به کارای احمقانه کنن
I'd never dreamed that I'd meet somebody like you
من هیچوقت تو رویاهامم نمیدیدم با کسی مثل تو آشنا بشم
And I'd never dreamed that I'd lose somebody like you
و هیچوقت فکرشم نمیکردم از دستت بدم
No, I don't want to fall in love
No, I don't want to fall in love
With you
نه ، من نمیخوام عاشقت بشم
What a wicked game you played to make me feel this way
چه بازی بی رحمانه‌ای راه انداختی تا باعث شی دوستت داشته باشم
What a wicked thing to do to let me dream of you
چه کارای خبیثانه‌ای کردی تا باعث شی رویای تورو داشته باشم
What a wicked thing to say you never felt this way
چه حرفای دروغی زدی... تو هیچوقت دوستم نداشتی
What a wicked thing to do to make me dream of you
And I don't want to fall in love
No, I don't want to fall in love with you



+خود برداشت
۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۲:۴۶ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

#از_افاضاتِ_مناسبتیِ_آن_بزرگوار :|

+ میشه یه لیوان آب برام بیاری؟؟
- نه
+ چرا
- تو، تو لشکر امام حسینی، اونا که آب نمیخورن
+ ای نامرد
- به من چه میخواستی تو لشکر یزید باشی
+ باشه خودم میارم :|



+ داداشم (-) من (+)
۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۹:۵۷ ۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ف.ع