«اگر به هر دلیلی میخواستی له شدن روح کسی را ببینی آنجا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست، جایی ست نه کاملا تاریک و نه به اندازه کافی روشن، جایی ست با نور کم...»
در واقع نگار میگه له شدن روح کسی نه وقتی در کانون توجه قرار داره اتفاق میفته نه وقتی در بی توجهی مطلقه بلکه درست موقع کم توجهی رخ میده
نگار میگه له شدن روح نه وقتیه که نفر اول شدی نه وقتیه که نفر اخر شدی... وقتیه که چهارم شدی!
نگار میگه نه وقتی خوبه خوبی روحت له میشه نه وقتی بده بدی، روحت وقتی له میشه که معمولی ای
نگار میگه اگه میخوای روح کسیو له کنی نه عاشقش باش نه ازش متنفر شو، بهش یه حس عادی داشته باش!
نگار میگه یا مثل کبوتر پرواز کن یا مثل مار رو زمین بخز، اگه مرغ باشی روحت له میشه
نگار میگه یا مطمئن باش و انجامش بده یا بهش فکر نکن و سراغش نرو، وقتی شک داشته باشی روحت له میشه
نگار میگه یا رومی روم یا زنگی زنگ
+ خودبرداشت
++ یاد این متن از شهره توکلی افتادم :
زن، دوست داشتن نصفه و نیمه نمیفهمد! یک زن را یا باید پرستید یا به حال خود رها کرد...
خاکستری فرسودهاش میکند
بیشتر از نبودنت
بیشتر از سیاه مطلق
+++ اون عبارتی که تو پست قبل با مورس نوشتم اینه: به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
خاکستری فرسودهاش میکند
بیشتر از نبودنت
بیشتر از سیاه مطلق
+++ اون عبارتی که تو پست قبل با مورس نوشتم اینه: به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
من واقعا خیلی به این حرف نگار فکر کردم (همون موقع ک کتابشو خوندم)
الان میبینم چه برداشت خوبی داشتی تو
من با تو موافقم