چشمهایت را میبندی که چیزی بنویسی
چیز هایی که در ذهنت غوطه‌ورند
چیزهایی که میدانی باید نوشته شوند
اما همین که دست بر دکمه های برآمده
و یا صفحه ی مسطح میگذاری
دیگر هیچ چیز
جز سپیدی
باقی نمیماند





+برف باریده است بر دلم
که اینچنین سپید و تهی از کلمات
زیر انبوه برف ها
به دنبال حرف ها میگردم
شاید کبک ها نیز
نشانی گمشده ای مدفون را
جستجو میکنند
لابه لای حرف ها
نه!
لابه لای
برف ها....