هی رفیق
به روز ها و ثانیه های عمرمان نمی ارزید آنهمه بی قراری
آنهمه انتظار
آنهمه پرخاش
برای هیچ...
ما
دست در دست میخندیم
میچرخیم
همان طور که
دنیا
همان طور که
روزها
شب ها...
چشم هایت را از من برندار
مگذار آنچه از دنیا
در پس‌زمینه‌ای درهم‌آمیخته
میگذرد
زندگی‌ات را
بدزدد...
من برایت حرف ها دارم
با صدای بلند
و قصه هایی دور را از برم
برای زمزمه شب هایت
چشم هایت را از من برندار...