در مسیرِ شدن

أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ

۵۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

تفکر و تعلم

رسول اکرم(ص) فرمودند: خدا نه جز از ده جز حیا را به زن‌ها داده است تا مثل حیوانات خود را در اختیار نرها نگذارند...

+ دویستمین پست :) با احتساب انتشار نیافته هایم...

۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

ابر بهار همیشه بی صدا بارید

باید بعضی اشک هارا هق زد...
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

حتی "هیچگاه"

و پست هایی که ننوشته پاک شدند...
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۳:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

خدایا، شکر...

اولین سحر ماه رمضون نود و چهار :)
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۴۷ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

بالاتر از سیاهی شب ، نور سفید ماه که هست!

شده ام سفید مدادرنگی ها

 که تنها 

ماه و ستاره را

در ظلمات شب 

نقش میزند

۲۷ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۱ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

از تعابیر خواب ها پیداست، خانه ام را خراب میخواهی

خواب دیدم که شعر و شاعر را

                      هردو در عذاب میخواهی...

-علیرضا آذر

۲۷ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

آسمان هیچ سر بلندی بود!

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که از آدمی چه ماند پس مرگ؟

عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

-مولانا(؟)

۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم،زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم...

به خودم آمدم انگار تویی در من بود

                            این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود...

-علیرضا آذر

۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

جنایتکاری که مینوشت...

و به شعر های دیگران چنگ میزنم ...

شاید ردی از حرف های خودم 

بر سر انگشتانم جاری شوند

شاید چرک کوچکی از نویس ها

زیر ناخن هایم خشک شوند!

۲۳ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

از کمان رفته برنخواهد گشت...

از مسیری که رفته بودی،داشت

                                   موجی از انجماد می آمد ...

-علیرضا آذر

۲۲ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی

بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی...




-سعدی
۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۵ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

من او، اوی من، توی من، من تو...!

به من نگاه کرد.شروع کرد به خندیدن ولی از چشم هایش اشک بیرون میزد، به قاعده ی یک رود خانه...بعد مرا در آغوش گرفت، هق هق کنان گفت:

-علی جان رفاقت هم حدی داره...

آرام سرم را تکان دادم:

-تنها چیزی که حد نداره، رفاقته!

-من او،، رضا امیر خانی

۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۸ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

عید =)

پایان هر سال میتواند عید باشد

حتی پایان سال تحصلی !

۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۴۹ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

نه ساعت و سی دقیقه اش باقی ست!

ساعتی چند مانده 

به آزادی :)

۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

فعل های امر و نهی را از یاد برده ام...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۵ ۰ نظر
ف.ع

خاطره

یک نفر مرا به جبر، مجاب به ماندن میکند
نمیداند بودن و نبودن من،مسئله ای نیست...

۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار ...

نازلی!
بهار خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه،
زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر...
دست از گمان بدار! 
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
 

.

.

.

نازلی سخن نگفت
چو خورشید
از تیرگی برآمد و
در خون نشست و
رفت...
 نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یک دَم درین ظلام
درخشید و
جَست و
رفت...
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود و
گُل داد و         
مژده داد:
«زمستان شکست!» 
و              

            رفت

-احمد شاملو 

۱۹ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

بـ ـی مـ خـ ا طـ بـــ ـ ـ ـ

نت های رفتنت آرام نواخته میشد
دو
دو
دو
می
دو


دو
دو
دو
"می دو" یدی


دو
دو
دو
ر

دو
دو
دو
ر
می

 

دو
دو
دو
"دو ر می"شدی

۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

عاقبت الامور

عاقبت روزی چشمهایش را خواهد بست

آن پیر زن خمیده ی پینه به دست

عاقبت روزی خواهد شکست

آن پپیر مرد خمیده ی کیسه به دست 

۱۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

آنکه یک عمر به شوق تودر این کوچه نشست، حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

دارم نمی آغوشمت، دارم نمی عشقم
دارم نمی خواهم بمانم تا تو برگردی
دارم نمی برگردم از این جاده ی خلوت
دارم نمی دانم چه می کردم، چه می کردی




-امیر سنجوری
-شعر کاملش!؟
۱۷ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع