ببین
گل های شب بوی ایستاده بر لب پنجره
حالا دیگر صبح ها بو میدهند
میدانی
من به گلدان 
من به آب 
من به آفتاب
مشکوکم
این دگرگونی
سخت بو دار است
شب‌بو ها حالا دیگر آفتاب گردان شده اند
آفتاب که غروب میکند خمیازه میکشند و
چنان به خواب میروند که انگار بویی برای شب نمانده است
و جالب تر آنکه
نرگس ها چشم بیدار شبند
اصلا همین دیشب یا پریشب بود
که مهتاب
در آغوش آفتابگردان ها خفته بود
و آفتابگردان ها شاداب تر از صبح
نفس میکشیدند
و آنطور مرا نگریستند
که تو گویی من غیر عادی ترین اتفاق اتاق باشم
میدانی
من به خود
مشکوکم...



+آخَر به معنای دیگر و آخِر به معنای عاقبت و پایان می باشد