زندگی عرصه ی نبرد ست
هر کس برای دست یافتن به آرزوهایش
شمشیر میکشد
خنجر از پشت میزند
چنگ میزد
دست درازی میکند
خون میریزد
و گاهی
یک نفر در میانه ی جنگ
آروزیش را به حراج میگذارد
و گاهی
یک نفر زره از تن میگشاید و میگذراد زخمش بزنند
در میانه ی نبرد
طبیب هم هست
مرهم میگذارد روی دلت، روی دیده ات
و بازهم جنگ جویان در حال نبردند...
و شاید آرزو ها نیز
نه به وجود می آیند
و نه از بین میروند
تنها از دست جنگ جویی به دست جنگ جوی دیگر
منتقل میشوند
و اما گاهی
باید

آرزویت را زمین بگذاری
و
بروی...