آقای سین
خبر حال رو به مرگ مادرش
جو سنگین کلاس
اوج شکستن یه مرد
پنج دقیقه سکوت و کلنجار
چشمایی که مدام پر و خالی میشد
کلاسی که حاضر نشد تعطیلش کنه
حرف های آخر کلاس
ثبت شد
تمام.



+گفت هر وقت خواستی کم کاری کنی یاد حال الان من بیفت از خودت خجالت بکش ...
++تو همون حین مادرش یه بار رفت...برگردوندنش ...

+++ بعدا نوشت:دعا کنید لطفا :(