همیشه یکی از جالب ترین حیوانات برای من مورچه ها بودن،تا جایی که در اوان کودکی ساعت ها مینشستم و به رفت و آمداشون توجه میکردم اما خب ماجرا به اینجا ختم نمیشه و در اون دوران،علاقه گاهی به آزار تبدیل میشد... (البته از دید خودم به هیچ وجه آزاری در کار نبود !)
همونطور که میدونید در هر علاقه ای ایجاد شناخت نسبت به هم، حرف اولو میزنه و علاقه یکطرفه ماهم از این قاعده مستثنی نبود و من برای ایجاد فرصت آشنایی از هیچ تلاشی فروگذار نبودم! کما اینکه هر روز چندتا از مورچه هارو به رستوران گلاسیک خودم دعوت میکردم-شاید بهتر باشه در این قسمت تعریفی از رستوران گلاسیک ارائه بدم:رستورانِ glassice عبارت است از یک گلاس(لیوان شیشه ای)حاوی مقداری تغذیه مورد علاقه مورچه ها.البته ناگفته نماند که تَهِ این رستوران هم به عنوان ذره بین در مطالعات و آشنایی بیشتر کمک کننده ست-در طی این ضیافت ها تصمیم جدیدی تو ذهنم جرقه زد مبنی بر "اهلی کردن مورچه ها" !!
در راستای این فکر، عملیاتی(جمع عمل ها!)رو انجام دادم به شرح ذیل:
یک: انداختن مورچه ها در آب و گرفتن آنها به عنوان ناجی بعد از دست و پا زدن فراوان
دو:ایجاد یک مسیر مغذی(حاوی غذا) از درب لانه تا روی انگشتانم به منظور "دستی" کردن مورچه ها
سه:سعی در شنیدن صداها و مکالمات مورچه ها با گوشی پزشکی به منظور همصحبتی بیشتر
چهار:خوراندن ملکه مورچه ها به جوجه آپارتمانی ام به منظور تصاحب فرماندهی و از بین بردن نظام استکباری حاکم بر مورچه های کارگر
پنج:احداث خانه های "جعبه چوب کبریتیِ" مبله(صد البته مبل خوراکی) به منظور رفاه حال مورچه ها
و صدها اقدام با منظور و بی منظور دیگر !
از اونجایی که بعد از روزها و هفته ها انجام این عملیات نتیجه ی "در خور نوشتن"ای حاصل نشد به همین مقدار شرح حال من باب آموزش و پرورش مورچه ها اکتفا میکنم و این متن رو به پایان میبرم.



+این داستان: دوستی خاله خرسه :)

++ بعدا در مورد جوجه آپارتمانیم و آموزش پروازش حتما مینویسم :))