(اتاق خواب من و داداشم یکیه اما چون خواب بد دیده چند شبه میره پیش مامان بابام میخوابه)
+امشب دیگه میای اتاق خودمون؟؟باهم قصه بخونیم
(سرشو به علامت "نه" تکون داد)
+بیا دیگه من شبا تنهام!... توروخدااا... لطفااا... خواهشااا...
(در طی تمام این اصرارا همچنان سرشو تکون میداد و میخندید)
+اگه به این دیوارا انقدر خواهش کرده بودم تا حالا اومده بودن :|
(چشماشو بست سرشو با یه حالت خاصی کج کرد رو به دیوار، یه دستشو آورد بالا و با صدای نسبتا بلندی،گفت: )
- ای دیواران! بِرَوید به اتاقَش
( صداشو آورد پایین و انگار که بخواد یواشکی حرف بزنه،گفت: )
- برو برو الان میان پیشت ...!



#دیالوگ 

من(+) داداشم(-)


+ شب موقع خواب که میشه میپره رو تخت مامان بابام و در حالی که دست و پاشو به عرض تخت باز کرده میگه: به به، رختخواب بزرگ و ارزشمندم !!