دیوانگی را
به خاطرت بسپار
برای برگ های خشک کنار پیاده رو
برای شب هایی که
از صبح میگریزند
برای تنهایی
پس از یک روز شلوغ
برای چشم هایی
که معنای زندگی را
در خود
کشته اند
و برای دست هایت
که آلوده دردند...