این روزها که مرضی فراگیر تمام جهان را در خود بلعیده است، فرصتی شد برای ساختن و پرداختنِ شخصیتی که از آن به نام "تو" یاد خواهم کرد، شخصیتی که میخواهد نام تمام کسانم را یکجا و با واژه "تو" یدک بکشد، نوشتن برای "تو" چیزی بیشتر از طبع آزمایی خواهد بود، چیزی بیشتر از درد و دل و یا گریز از تنهایی، نوشتن برای "تو" یادگاری خواهد بود برای روزهایی که نوشتن را از یاد خواهم برد و از نام کسانم تنها حروفی محو در ذهنم باقی مانده است، برای روز هایی که فراموشی آرام آرام در خطوط پیشانی ام رسوب خواهد کرد و من به دنبال ردپایی از جوانی هستم.
توی عزیزم
باید مخاطبی برای حرف های ناپخته جوانی‌ام پیدا میکردم، مخاطبی آرام که در سکوت مرا مینگرد، بی هیچ حرف و قضاوتی، چراکه من جملات نصیحت را از برم، همان جملات امری دلسوزانه که قرار است به تمام صفات زندگی ام "تر" بیفزایند...
توی عزیزم
من از تمام مستمعان مصوت به سمع صامت تو پناه آورده ام
پذیرای من باش.

 

 

 

+ فکر کردم بهتره اینجا هم ثبت بشن.