در مسیرِ شدن

أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ

۵۱۶ مطلب توسط «ف.ع» ثبت شده است

چته!؟

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۶ ۰ نظر
ف.ع

به دست آور آنچه را که نمیتوانی فراموش کنی و فراموش کن آنجه را که نمیتوانی به دست آوری...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر
ف.ع

دست از شب و روز گریه بردار گلم، با پای خودم میروم اینبار گلم...

 این ها همه کم لطفیِ دنیاست عزیز

این شهر

مرا

با تو

نمی خواست

عزیز...

-علیرضا آذر

۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

لااقل!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۴۱ ۰ نظر
ف.ع

مادر

ادامه مطلب...
۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

تموم فکر من شده منی که از تو خالیم ...

اگه بدون عشق من

کنار هر کسی خوشی

به حرمن گذشته مون

چرا منو نمیکشی؟

-احسان خواجه امیری

۱۰ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۴۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

خدا نگه دارت باشد!

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۰۰ ۰ نظر
ف.ع

ارزش هر شخص به حرف هایی ست که برای نگفتن دارد ...

زندگی عرصه ی نبرد ست
هر کس برای دست یافتن به آرزوهایش
شمشیر میکشد
خنجر از پشت میزند
چنگ میزد
دست درازی میکند
خون میریزد
و گاهی
یک نفر در میانه ی جنگ
آروزیش را به حراج میگذارد
و گاهی
یک نفر زره از تن میگشاید و میگذراد زخمش بزنند
در میانه ی نبرد
طبیب هم هست
مرهم میگذارد روی دلت، روی دیده ات
و بازهم جنگ جویان در حال نبردند...
و شاید آرزو ها نیز
نه به وجود می آیند
و نه از بین میروند
تنها از دست جنگ جویی به دست جنگ جوی دیگر
منتقل میشوند
و اما گاهی
باید

آرزویت را زمین بگذاری
و
بروی...

۱۰ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

شاید یک چیزی هست که نباید باشد!

احساس میکنم دچار خود سانسوری شده ام خودم حرفایم را سانسور میکنم و اینطور میشود که کلمات هم قهر میکنند میگویند مارا نمینویسی؟ و من میگویم عزیزانم دوست دارم اما نمیشود شمارانوشت( و البته که سعی میکنم  جوری بگویم که ناراحت نشوند مثلا مهربانتر میگویمشان)اما خب کلمه اتد دیگر! گاهی قهر میکنند و میگذارد و میروند

اینطور مشود که یک به اصطلاح نویسنده ! جوهر حرف هایش که همان کلمات هستند خشک میشود و ساکت میشود 

احساس میکند اما احساس هایش گنگند وقتی نمیتواند بنویسدشان وقتی کلمات یاری نمیکنند وقتی دست خود او هم جلونمیرود وقتی ...

و البته که بعضی احساس هارا نمیتوان نوشت حتی اگر کلمات باشند ...

اصلا بعضی وقت ها یک حس را داری و نداری میخواهی از داشتنش بنویسی که میبینی نداریش و با خود میگویی از چه میخواهی بنویسی؟از نداشته هایت؟ پس صفحه وبلاگت را میبندی اما همین که بستی احساس میکنی یک چیزی هست!

۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

عارفانه تر مرا ببین توکه صوفیانه شناختیم!'

عارفانه عاشقت هستم

صوفیانه دوستم بدار... 

۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۳۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

تمام میشوم شبی...

عقب میکشم مثل همیشه شاید کسی پیدا شد  که...

۰۵ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

من میان این کشمکش دچار دلتنگی میشوم !

گاهی  میان کشمکش دو احساس متضاد سردرگم میشوی  

۰۳ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

یادم باشه چی گفتم...

مخمصه ای ست بس عظیم...

۲۴ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

کفش های جفت شده جلوی در،گاهی بسیار مهمند

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر
ف.ع

دود این ظرفیت محدودت کورمان کرد درب خروج را باز کنید -به گمانم کمی نیاز به هوا خوری داری!

نظرم را کمی تغییر می دهم
اگر آن فرد جنبه اش را داشت از او تشکر کن...

۱۶ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

ممنون!

وقتی از یک نفر ایراد میگیری 

و او اصلاح میکند

از او تشکر کن

ما آدم ها تنها یاد گرفته ایم غر بزنیم گله کنیم و ایراد بگیریم

تشکر کن

لااقل برای خودت

بگذار دفعه بعد هم به انتقادت اهمیت بدهد

و تو با تشکر پاداش میدهی هم به خودت  و هم به او...

۱۶ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

یک حرف یک آشوب

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۴ ۰ نظر
ف.ع

مزه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۴ ۰ نظر
ف.ع

درس است دیگر

درس نخواندم
درس خواندی
خرخوانمان درس خواند
درس خواندیم؟
مطمئنا درس خواندید
آن ته کلاسی ها که سمت چپند درس خواندند...
من درس نخوا...میخوانم!

۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع

اومد-نیومد

هر آمدنی رفتنی دارد، نه؟

آمدن های تو نیز، اینچنین است

آری؟

خیلی بی ربط!

۱۲ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ف.ع