در مسیرِ شدن

أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ

شهر پر از نوشافرین ها ست

سطر به سطر معلق در میان مه، بوی باروت و حادثه هایی که تو در تو اتفاق می‌افتند،
آمیخته ای از افسانه، خیال و واقعیت
یکپارچگی در عین از‌هم‌گسیختگی فرد، مکان و زمان
و در یک کلام : سبک، نویسنده و کتابی که دوستش داشتم



+ پیشنهاد : کتاب سال بلوا - عباس معروفی
۲۳ دی ۹۶ ، ۲۰:۵۷ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

مرثیه‌ای بر پیکرم - چشم

چشم‌های عزیزم
از شما برای آنکه معنای حقیقی و مادی کلمات را به من نشان میدهید سپاسگزارم
که اگر نبودید
خورشید کلمه‌ای بود که به توصیف دیگران نور دارد و در آسمان طلوع میکند
که اگر نبودید
نور و آسمان و طلوع همه کلماتی گنگ و تاریک بودند
از شما برای آنکه ساعت ها بی‌وقته کار میکنید سپاسگزارم
از شما برای آنکه مجرایی برای بیان احساس ایجاد میکنید سپاسگزارم
که اشک زیباترین حالتِ ناگفته هاست
از شما برای انکه بی ملاحظه باعث دردسرتان میشوم عذرخواهی میکنم
از شما برای آنکه مدت ها خیره به کتاب و صفحه گوشی و امثالهم هستم عذرخواهی میکنم
از شما برای آنکه همیشه در کنار من هستید
برای آنکه باعث زیبایی من هستید
برای آنکه هیچ اعتراضی نمیکنید
سپاسگزارم...




+ از شما برای آنکه...؟!(شماهم بگید)
۱۴ دی ۹۶ ، ۲۱:۳۶ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

آه اگر آرزو به باد رود

آسمان زیر بال اوج تو بود
چون شد ای دل که خاکسار شدی؟
سر به خورشید داشتی و دریغ
زیر پای ستم غبار شدی

ترسم ای دلنشین دیرینه
سرگذشت تو هم ز یاد رود
آرزومند را غم جان نیست
آه اگر آرزو به باد رود...



+ هوشنگ ابتهاج
۱۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

? Can you feel me

Wipe the tears from yesterday
A time for change, take the pain away




+  Anathema - destiny
++ بشنوید این آهنگ کوتاه و عجیب رو... 
+++ پیشاپیش یلداتون مبارک :))
۲۹ آذر ۹۶ ، ۲۱:۴۲ ۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ف.ع

و صدای پایت آخرین صداست...

شب
چرا می‌کُشد مرا؟
تو نشسته‌ای کجای ماجرا؟
++ عمر، همه لحظه‌ی وداع ست... 
۲۱ آذر ۹۶ ، ۱۶:۵۱ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ف.ع

خود را نمیشناسی

یکروز ناگهان چشم باز میکنی
و میان مردابی ساکن
که از زندگی‌ات ساختی
خورا
آغشته به روزمررگی می‌یابی
به دست‌هایت
که از تنهایی
سرد و شکننده شده‌اند
نگاه میکنی
و می‌خواهی پاهایت را
از خواب بیدار کنی
که با سایه‌ای فرورفته در آینه
ملاقات میکنی
او را نمیشناسی
او را
نمیشناسی...
۱۹ آذر ۹۶ ، ۲۱:۳۲ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ف.ع

سوال

نظرتون درمورد حق پایان دادن به زندگی برای بیماران لاعلاج چیه؟



+ منظورم از لحاظ دین یا قانون نیست، نظر شخص خودتونو دوست دارم بدونم
۱۲ آذر ۹۶ ، ۱۴:۵۹ ۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

شعری که دوست دارم
چرا مرا می گریاند؟
نه، منصفانه نیست
که در برابر هر آنچه دوست داریم،
آسیب پذیرتریم




+معین دهاز
++ خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
+++ دلگیرم کرده‌اند آدم ها
۱۰ آذر ۹۶ ، ۰۰:۳۹ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

وبلاگ خوب من!

آنجا که واژه ها
از سر انگشتانم
به طغیانِ جاودانگی
برمیخیزند
تو
آن ساحلِ آرامشی...




+ چهارساله شدیم :)
++ ممنون از همه شمایی که هستید :) چه با دنبال کردن، چه با سر زدن، چه با نظر گذاشتن، چه با رای موافق/مخالف و یا هرطور دیگه :))
۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۹:۰۹ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

آرام‌ترین جرم

هر لحظه
جنایتی بزرگ
میان جملات
درحال شکل‌گیری ست
و مجرمان
که تنها سلاحشان
کلمات است
بی سروصدا و خون‌ریزی
بنگ بنگ
آدم ها را
از پا در‌می‌آورند...
۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۵:۳۶ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ف.ع

اگر بخوابیم...

شب لذتی دوباره است
برای آنان که خواب را
چنان افیونی
به چشم میکشند
شب
معجزه روز است
اگر بدانیم!


+ اولین باران پاییزی... 
۳۰ آبان ۹۶ ، ۲۳:۴۴ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

اگه میخواست خب نود و نه بار قبل تغییر میکرد!

قبل از اینکه یه چیزیو برای صدمین بار بگم و بازم بحث درست بشه یه لحظه با خودم گفتم : گفتن من تغییری ایجاد میکنه؟ اونوقت یه "نه" محکم اومد تو ذهنم و حرفمو قورت دادم، حالا به جای اینکه با اعصاب خردیِ حاصل از بحث اون چیزو بازم تحمل کنم حداقل تو آرامش مدارا میکنم...




+ گاهی اوقات تغییر خودمون آسون‌تر از تغییر بقیه ست.
++ خستگی
همیشه به کوه کندن نیست
خستگی گاهی همین حسی ست
که بعد از هزار بار یک حرف را به کسی زدن، داری
وقتی نشنیده است...
مهدیه لطیفی
۲۹ آبان ۹۶ ، ۰۱:۰۹ ۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ف.ع

پاییز دمت سرد!

آسمان پاییزم
و تلالو برگ های خیسِ خوابیده
در من جاری ست
بیداری باران
از چشم هایم ریخته
و سوز سردی
استخوان هایم را دریده
مرا در آغوشت نگاه دار 
پیش از آنکه
باد
هر تکه ام را
به رفتار پاییز
بسپارد...
۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۷:۵۹ ۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
ف.ع

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست...




+ اشارات نظر - سارا نائینی
۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۵ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
ف.ع

گر رود دیده و عقل و خرد و جان، تو مرو، که مرا دیدن تو بهتر از ایشان، تو مرو

از کنارِ منِ افسرده ی تنها تو مرو
دیگران گر همه رفتند خدا را تو مرو

اشک اگر می چکد از دیده، تو در دیده بمان
موج اگر می رود ای گوهرِ دریا تو مرو

ای نسیم از برِ این شمع مکش دامنِ ناز
قصه ها مانده منِ سوخته را با تو مرو

ای قرارِ دل ِطوفانی بی ساحلِ من
بهرِ آرامش این خاطرِ شیدا تو مرو

سایه ی بخت منی از سر من پای مکش
به تو شاد است دلِ خسته خدا را تو مرو

ای بهشت نگه ات مایه ی الهامِ سرشک
از کنارِ من افسرده ی تنها تو مرو



+ محمدرضا شفیعی کدکنی
++ عنوان : مولانا
+++ گمان میکنم دلتنگی آمیخته‌ای از غم و انتظار است
۱۰ آبان ۹۶ ، ۲۳:۱۵ ۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ف.ع

خرامان بر من چو میگذری،بگیری کاش از دلم خبری

ز من میگریزی
سرابی مگر؟
به کامم نگردی
شرابی مگر؟
تا کی ز پی‌ات
گردم به جهان
تا کی ز غمت
نالد دل و جان
نتابی به بختم
گرَم اختری
نمانی به شامم
شهابی مگر
تا کی تو زنی
آتش به نهانم...
پری‌زادِ قصه های منی
سبب‌سازِ غصه های منی
در خیالم شب ها
بینمت چون رویا
ندیدم در آدمی و پری
کسی همرنگت به جلوه‌گری
خرامان بر من چو میگذری
بگیری کاش از دلم خبری...




+ سپنتا مجتهد‌زاده - ز من میگریزی
۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۶:۲۷ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
ف.ع

ارغوانم دارد میگرید

آفتابا چه خبر؟
این همه راه آمده‌ای
که به این خاک غریبی برسی؟
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شده ست؟
چه به او گفتی؟
او با تو چه گفت؟
نه
چرا می پرسم
ارغوان خاموش است
دیرگاهی ست که او خاموش است
آشنایانِ زبانش همه رفته‌ند
ارغوان ویران است
هر دومان ویرانیم...


+ ه.ا.سایه - کلن خرداد ۱۳۹۶
۲۸ مهر ۹۶ ، ۰۲:۱۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

خاکستری

نگار(یا بهتره بگم مصطفی مستور) در کتابِ "سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار" میگه:
«اگر به هر دلیلی می‌خواستی له شدن روح کسی را ببینی آن‌جا زیر نور شدید یا در تاریکی محض نیست، جایی ست نه کاملا تاریک و نه به اندازه کافی روشن، جایی ست با نور کم...»
در واقع نگار میگه له شدن روح کسی نه وقتی در کانون توجه قرار داره اتفاق میفته نه وقتی در بی توجهی مطلقه بلکه درست موقع کم توجهی رخ میده
نگار میگه له شدن روح نه وقتیه که نفر اول شدی نه وقتیه که نفر اخر شدی... وقتیه که چهارم شدی!
نگار میگه نه وقتی خوبه خوبی روحت له میشه نه وقتی بده بدی، روحت وقتی له میشه که معمولی ای
نگار میگه اگه میخوای روح کسیو له کنی نه عاشقش باش نه ازش متنفر شو، بهش یه حس عادی داشته باش!
نگار میگه یا مثل کبوتر پرواز کن یا مثل مار رو زمین بخز، اگه مرغ باشی روحت له میشه
نگار میگه یا مطمئن باش و انجامش بده یا بهش فکر نکن و سراغش نرو، وقتی شک داشته باشی روحت له میشه
نگار میگه یا رومی روم یا زنگی زنگ





+ خودبرداشت 
++ یاد این متن از شهره توکلی افتادم :
زن، دوست داشتن نصفه و نیمه نمی‌فهمد! یک زن را یا باید پرستید یا به حال خود رها کرد...
خاکستری فرسوده‌اش می‌کند
بیشتر از نبودنت
بیشتر از سیاه مطلق
+++ اون عبارتی که تو پست قبل با مورس نوشتم اینه: به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
۲۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۳۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
ف.ع

مورس

_....   ._.._.    _....__.....    ._..._.__.    _....    .___..    _.____...__.     _...._.._._..





+ چند وقتی هست دارم روی یادگرفتنش کار میکنم و حالا دیگه کاملا حروفشو بلدم :) وجه تمایزش اینه که فقط میشه باهاش نوشت و اینکه کمتر شناخته شده ست، یه دفتر دارم که منحصرا توش با مورس می‌نویسم! رمز آلود بودنشو دوست دارم ^_^
++ عبارتی که بالا نوشتم معنی میده اما باید حروفش با فاصله نوشته شن تا قابل تشخیص بشن من فقط بین کلمات فاصله گذاشتم!
۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۹:۰۹ ۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
ف.ع

مرگ تدریجی

وقتی از آدما میپرسی دارن چیکار میکنن میگن داریم زندگی میکنیم اما بهتره بگن داریم میمیریم!
۲۲ مهر ۹۶ ، ۱۳:۴۶ ۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
ف.ع